../images/Emo32.gif../images/Emo8.gif לדוברי פרסית :
مادر قديم گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن آموخت شب ها بر ِ گاهواری من بیدار نشست و خفتن آموخت دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن آموخت یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت لبخند نهاد بر لب من بر غنچه ی گل شکفتن آموخت پس هستی من ز هستی اوست تا هستم وهست دارمش دوست ایرج میرزا (C)
مادر قديم گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن آموخت شب ها بر ِ گاهواری من بیدار نشست و خفتن آموخت دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن آموخت یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت لبخند نهاد بر لب من بر غنچه ی گل شکفتن آموخت پس هستی من ز هستی اوست تا هستم وهست دارمش دوست ایرج میرزا (C)